يك سبد آتش دل تقديم توباد .. هر نفس خرمن سوخته ام تقديم تو باد ... يادگار شب پاييز تقديم تو باد ..اين تن نيمه جان سوخته ام تقديم تو باد ... من سزاوار اين سوختنم ... ساز آتشين تو را ر بررگ روحم دوخته ام ... من سايه ها را در اين آتش ساختم .... من درد را همينجا ... در همين ويرانه پرداختم ...اي دوست.. اي دوست .. اينك تو و شعله هاي شيرينت بر پوست .. اي دوست حتي عشق هم برايم ننوشت ..گويا خالقش خلقتي تازه سرشت
- - -
اه ديگه خسته شدم . هر دفعه ميام تو وبا همون مطالب قبلي . فكر كنم يه مقداري خسته كننده شده . تا وقتي به روز كنيد خدانگهدار .